شهلا شرکت برای توضیح بیشتر نظرش، چنین ادامه میدهد: «حالا که ما آمدیم در دوره ای که زن پشت پرده را گذاشتیم پشت سر، و در خانه ای که شوهر معتاد است زن او دارد چرخ زندگی را می چرخاند، ما باید این زن را ببینیم و به آن توجه کنیم. حالا من می گویم طبق فقه شیعه، اجتهاد برای این است که در چارچوب اسلام، قوانین را بر طبق زمان و مکان می شود تغییر داد. این زن دیگر سرپرست خانواده است، بنابراین شما باید ماده قانونی که ریاست خانواده را از خصائص شوهر می داند، تغییر دهید، چون الزاما در همه خانواده ها این طور نیست. حالا این اسمش می شود فمینیسم اسلامی، خوب باشد، می شود فمینیسم مسلمان، خوب باشد. مگر فمینیست سکولار همین را نمی خواهد. ممکن است من شیوه ام فرق داشته باشد، ما مجبوریم با همین ابزارها کار کنیم».
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
چنین رویکردی را بیشتر میتوان در میان کنشگران ائتلاف یک میلیون امضاء در جریان عمل مشاهده کرد. بطوریکه در یکی از اسناد سهگانه این کمپین آمده است: «درخواست تغییر و اصلاح قوانین تبعیض آمیز هیچگونه ضدیتی با مبانی اسلام ندارد و نقص کننده اصول دین نیست». سپس در ادامه به فتاوی برخی مراجع اشاره شده و استدلال شده است که حقوق زنان با اسلام خوانایی دارد. این متن درواقع، بخشی از دفترچهای تحت عنوان «تاثیر قوانین بر زندگی زنان» است که برای آشنایی مخاطبان، توسط کنشگران کمپین توزیع میگردد. ناهید کشاورز، از کنشگران سکولار این کمپین است که معتقد است برای پیشبرد اهداف، میتوان از قرائتهای اسلامی منطبق با حقوق زنان استفاده کرد: «مذهب در زندگی شخصی من چندان تاثیری ندارد، ولی من معتقدم که تفسیرهای مترقی از مذهب در مورد حقوق زنان به نفع زنان است، و به هر حال به دین نگاهی تاریخی و نه ذاتی دارم و فکر می کنم تلاش های ما باید کمک کند تا این تفسیرهای مترقی هژمونی گیرند».
خدیجه مقدم، یکی دیگر از کنشگران کمپین یک میلیون امضاء، درباره نحوه مواجهه با مسائل مذهبی اظهار میدارد: «من با مذهب مشکلی ندارم. به نظر من هر کسی حق دارد مذهب خودش را داشته باشد و این اصلاً به من ربطی ندارد. در واقع، مذهب امر شخصی افراد است و هیچ کس نمیتواند به مذهب دیگری کاری داشته باشد. اما وقتی که مذهب بخواهد حکومتی بشود، من قبولش ندارم. در مورد ایدئولوژیها هم همینطور. تجربهای که در مورد ایدئولوژی های چپ هم داشتیم، همین را نشان میدهد. یعنی، به نظر من ایدئولوژی چه مذهبی باشد، چه غیر مذهبی، وقتی یک دولت به واسطه آن در زندگی مردم دخالت کند، نتایج بدی دارد. من واقعاً مخالف این نوع استفاده از مذهب هستم. به نظر من، حتی زمان شاه هم حکومت سکولار نبود. در آن موقع هم زنان یک هشتم ارث میبردند. در واقع، به نظر من دین باید از حکومت جدا شود. و این به نفع دینداران است. اما من دین مردم را قبول دارم، به آن احترام میگذارم، و حتی آن را خیلی خوب میدانم. اصلاً آرمان و اعتقاد داشتن باعث انرژی دادن به جامعه می شود، و جامعه را از خیلی خطرات دور نگه میدارد».
خدیجه مقدم درباره چگونگی مواجه با مسائل مذهبی در تجربه روزمره خود میگوید: «برای پیگیری مطالبات کمپین، من تا جایی که اطلاع داشته باشم می توانم از عقاید مذهبی استفاده کنم. مثل اینکه ما میگوییم فلان پزشک میگوید که فلان دارو خوب است – آن هم نه هر پزشکی، بلکه پزشکی که دیدهایم که به نفع مردم کار میکند – در اینجا هم همینطور، اگر می دانم که فلان مرجع، حرف درستی می زند، من هم از آن استفاده میکنم. لازم نیست که حتماً خودم هم قبول داشته باشم». وی سپس مثال میآورد که: «من به دین مردم احترام میگذارم و حتی در مراسم دینی شرکت میکنم. مثلاً من در برنامههایی که مادر شوهرم برای عاشورا برگزار میکرده همیشه بوده ام و چایی دادهام، از آن طرف هم هر سال مادر شوهرم، خانه اش را برای هشت مارس در اختیار من قرار میداد. یعنی رابطه ما با دین، باید توام با احترام متقابل باشد. وقتی من به یک فرد مذهبی میگویم که مثلاً آقای صانعی فلان نظر را دارند، یعنی دارم از اطلاعاتم استفاده میکنم، درباره عقایدم نمیگویم. یعنی، من درباره اسلام این اطلاعات را دارم، که یک عده این عقیده را [درباره حقوق زنان] دارند، و یک عده عقیده دیگری دارند. خوب، من فکر میکنم که مطالباتی که میخواهم به نفع مردم است، خوب به مردم هم اطلاع میدهم که مراجعی هستند که مطابق مطالبات ما رای میدهند».
اما، چنین رویکردی، از آغاز کمپین مورد مخالفت دو قطب اسلامگرا و سکولار در جنبش زنان بوده است. برخی از اسلامگرایان، کنشگران کمپین را به استفاده ابزاری از دین، و برخی از نیروهای سکولار نیز آنها را به مماشات و سهلانگاری متهم میکنند. نسترن موسوی، یکی از زنان چپگرایی است که در مصاحبه با محقق میگوید: «سر محتوایش، من مسئله دارم، که این فکر چقدر درکش از احکام در اسلام درست است که می تواند احکام را عوض کند. اگر این احکام را عوض کردند که جنگی نیست. من فکر می کنم این ها کمی موضوع را شوخی گرفته اند. این تز را مطرح می کنند که این احکام ثانویه است و با فتواهای جدید یک آیت الله، می توان احکام را تغییر داد. اینکه وجود این درخواست تغییر در جامعه بتواند آیت الله ها را وادار کند که تفسیرهای دیگری را بدهند. در واقع، فرض را بر این گذاشته که احکام قابل تغییر است. این یک نگاه اصلاحی در برابر نگاه انقلابی است و من فکر نمیکنم این اتفاق بیافتد».
در برابر چنین انتقاداتی، کنشگران این کمپین بر نتایج عملی تاکید دارند. ژیلا بنییعقوب، روزنامه نگار و سردبیر سایت کانون زنان ایرانی، به عنوان یکی دیگر از اعضای کمپین یک میلیون امضاء میگوید: «من نمی فهمم عوام فریبی یعنی چه، من فکر می کنم آن بخشی از سنت ها که می توانند به بهبود وضعیت زنان کمک کنند و ضرری هم به کسی نمی رسانند را استفاده کنم، این کجایش عوام فریبی است؟ مثلا وقتی برادر شوهر من به من می گوید در قران آمده که من می توانم زنم را بزنم، من می توانم بگویم که نه این طور نیست و از تفسیری بگویم که این آیه را در معنای دیگری به کار می برد. یعنی باید دغدغه او را بفهمم و با دغدغه خودش پاسخ دهم. اگر این می تواند قانع کند، چرا که نه؟ من فکر نمیکنم که باید اندیشه دیگران را عوض کنم، باید ایدئولوژیاش را عوض کنم. اگر با همان ایدئولوژی بتواند با زنش بهتر رفتار کند، چه خوب. من کنش عملی آنها را می خواهم. من مسلمان هایی را می شناسم که رفتار عملیشان با زنانشان بسیار بهتر از خیلی روشنفکران است و من همین پذیرش عملی حقوق زنان را می خواهم»[۱۲۴].
نوشین احمدی خراسانی، از دیگر اعضای کمپین یک میلیون امضاء، در اظهارنظری مشابه میگوید: «در مورد استفاده از قرائتهای مترقی از اسلام، مسئله من این نیست که اسلام را تغییر دهم یا افرادی که متولی اسلام هستند را تغییر دهم، مسئله من تغییر وضعیت زنان است. بنابراین میتوانم از این قرائتها استفاده کنم و بر طبق اصول فمینیستی من است». وی در توضیح این رویکرد، اینگونه استدلال میکند که: «وقتی مخاطبهای ما محدود بودند، درگیری با اسلام هم کمتر وجود داشت. در واقع، نه درگیر اسلام حاکمیت بودیم و نه اینکه مخاطبهای ما چندان مذهبی بودند. در نتیجه، درگیری ما قبلاً بیشتر با روشنفکران و نگاه آنها به مذهب و مسئله زنان بود. ولی به تدریج، با گسترش حرکتها، چالش با اسلام، یعنی در دو سطح اسلام مردم و اسلام حکومت ایجاد شد. همچنین توجه به ادبیات روشنفکران دینی و مباحثی همچون فقه پویا نیز بیشتر شد، چون میشد که به عنوان ابزار برای حل چالشهای با مردم و حکومت مورد استفاده قرار گیرد. به هر حال، اسلامی که برای ما تعیین تکلیف میکند، اسلام حکومت است. اما از طرف دیگر به دلیل وجود مراکز متعدد تفسیر اسلام، این یک فرصتی برای ما ایجاد میکند که بتوانیم قرائتهای مترقی تر و همسو با حقوق زنان را مورد استفاده قرار دهیم».
احمدی خراسانی، در ادامه میافزاید: «من معتقدم، بر خلاف آن چیزی که گفته میشود که این خود اسلام است که خیلی بازدارنده است، من بیشتر بحث قدرت سیاسی را میبینم. یعنی بیشتر قدرت سیاسی است که تعیین میکند چه چیزی اسلامی است یا نیست. در نتیجه، اینکه بخواهیم ریشه یابی کنیم که در تاریخ اسلام این مسئله [زنان] چگونه بوده است، یا اینکه این قرائت اسلامی است یا نیست، به راه حل قطعی نمی رسد. چون به نظر من اسلام به اندازه ۷۰ میلیون نفر متکثر است و آن چیزی که به اسلام شکل واحد داده است، تنها قدرت سیاسی است». وی سپس استدلال میکند که: «در عمل، ما از روشنفکری دینی استفاده کردیم و گفتیم که اسلامهای متکثری وجود دارد. بنابراین، وقتی چیز واحدی وجود نداشته باشد، اصلاً در مقابل ما نیست و ما با آن نمی توانیم مخالف باشیم. مثلاً وقتی سر ریاست جمهوری زنان، یک کشور اسلامی این مسئله را می پذیرد و یک کشور نمی پذیرد، بنابراین اصلاً موضوع اسلام نیست. در مورد سایر مسائل هم ما باید پوست رویی را در بیاوریم تا به هسته اصلی برسیم. یک راه اینکار، برجسته کردن قرائتهای مختلف دیگر است».
احمدی خراسانی، در نهایت به نقد برخورد برخی روشنفکران در گذشته میپردازد و اظهار میدارد: «قبلاً اینگونه بود که روشنفکران سعی میکردند هر تبعیضی را به اسلام مربوط کنند. مثلاً می گفتند که علت خشونت علیه زنان، به علت اسلام است. این کار اشتباه بود، چون علت اصلی را پنهان میکرد و تنها به ظاهر توجه داشت. در واقع، در آن موقع روشنفکران بر روی هر مشکلی یک پوسته اسلامی می کشیدند. مثل همان کاری که حکومت می کرد، یعنی حکومت سعی میکرد برای توجیه رفتار خود بگوید که طبق اسلام رفتار کرده است. الان، ما باید برعکس عمل کنیم، یعنی باید بگوییم که این ربطی به اسلام ندارد و اسلام با حقوق زنان سازگار است». در مجموع، میتوان ادعا کرد که در ائتلاف یک میلیون امضاء رگهها و دریچههایی جدی برای خلق رویکردی جدید نسبت به مذهب در حال شکلگیری است، و به سادگی نمیتوان کنشگران این ائتلاف را در قالب دوقطبیهای سابق جای داد.
چگونگی استفاده از روشهای اعتراضی
ارزشگذاری بر روشها و ابزارهای عمل در جنبش زنان ایران، به چارچوبهای ایدئولوژیک و سیاسی باز میگردد. بطوریکه برخی از وسایل و ابزارها خوب و ارزشمند و برخی بد و ضد ارزش تلقی میشده است. البته، همانگونه که تاکنون اشاره شد، بسیاری از این تفاسیر ایدئولوژیک مخدوش شده است، اما همچنان بحث بر سر استفاده از ابزارهای مختلف در میان کنشگران جنبش زنان وجود دارد. در واقع، از آنجایی که برجسته بودن برخی از شیوههای اعتراضی به نوعی بیانگر و نمود بیرونی استراتژی و برنامه عمل جریانهای مختلف است، در نتیجه در مواردی میان جریانهای مختلف چالشهایی بر سر این موضوعات در میگیرد. به عبارت دیگر، استفاده از برخی شیوههای اعتراضی همچنان با چالشهایی همراه است. سه شیوه مهم و حساسیت برانگیز اعتراض و عمل که بیشتر مورد بحث و چالش قرار داشته اند عبارتند از: رسانهها، لابی یا مذاکره، و تجمع خیابانی. در ادامه به اظهارنظر کنشگران جنبش زنان درباره هر یک از این سه موضوع پرداخته میشود.
استفاده از رسانهها
محدودیتها و ضعف رسانههای مستقل جنبش زنان سبب شده است که گروههایی از زنان برای گسترش و طرح خواستههای خود از رسانههای دیگران برای این کار استفاده کنند. اما این مسئله همواره با چالشهایی همراه بوده است. کنشگران جنبش از یک سو با مشکلات و تهدیدهای امنیتی مواجه بودهاند و از سوی دیگر تمایل نداشتند که با این کار استقلالشان خدشه دار شود. بطوریکه از یک سو امکان داشته است که اتهام ارتباط با بیگانگان یا گروههای سیاسی معارض به آنها وارد شود، و از سوی دیگر، ممکن بوده که مورد استفاده دیگر جریانها قرار بگیرند یا حرفشان سانسور شود. این نگرانیها را میتوان در اظهارات نازی اسکویی مشاهده کرد: «می توان از دیگر رسانهها استفاده کرد به شرطی که سانسور نکنند. یا اینکه رسانه نخواهد به حرف شما خط و خطوط خودش را تحمیل کند. البته، در یکی دو سال اخیر شرایط سیاسی و امنیتی جوری شده که حکومت هم به دنبال نقطه ضعف گرفتن از ما است. در نتیجه، در استفاده از رسانه ها مجبور به سبک سنگین کردن هستیم».
البته، کنشگران گروهها مختلف تمهیداتی اندیشیدهاند تا بتوانند با وجود چنین مشکلاتی باز هم از رسانهها برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند. به عنوان مثال، محبوبه عباسقلیزاده میگوید: «ما اصولی را برای خودمان تعیین کردهایم. مثلاً با کیهان مصاحبه نمی کنیم. در اکثر مواقع، با رسانه های خارجی مصاحبه نمی کنیم، چون مثلاً [وزارت] اطلاعات می تواند به ما انگ وابسته خارجی بودن را بزند. ولی یک وقتی هست که مکرمه را دارند سنگسار می کنند. قبل از سنگسار مکرمه، بحث ما این بود که با رسانه های آمریکایی مصاحبه نمی کنیم. ولی بعد مصاحبه کردیم. چون می خواستیم بسیج افکار عمومی بکنیم. خط قرمز ما این است که با رسانه های خیلی بنیادگرا مثل کیهان و امریکایی مصاحبه نکنیم. در مورد آمریکا، خط قرمز ما عقیدتی است نه امنیتی».
شادی صدر درباره چگونگی استفاده از رسانهها، بحث ارتباطات بینالمللی را هم مطرح میکند. وی میگوید: «رسانه و نیز سازمان های بین المللی ابزار مهمی برای فشار آوردن هستند. [در این موارد] به یک معنایی هیچ محدودیتی نداریم. یک موقع هست تو می خواهی اخبار را بفرستی که محدودیتی ندارد و به همه می فرستی، اما موقعی هست که می خواهی با یک سازمان به طور نزدیکتری کار کنی، کمی بیشتر ملاحظه پیش می آید. مثلاً من با وی.او.ای. هیچ وقت مصاحبه نکرده ام. اگر خانم بر فرض الهه هیکس درباره سنگسار در وی.او.ای صحبت کند خیلی عالی است و من استقبال می کنم چرا که می دانم که رسانه مهمی است، تاثیر گذار است، شبی ۴ میلیون بیننده دارد. اما شخص خودم با وی.او.ای. مصاحبه نمی کنم. دو دلیل دارد یکی این که به لحاظ فکری وقتی جنگ را تبلیغ می کند، من با آن مخالفم، یعنی به لحاظ اعتقادی؛ و دیگری به لحاظ امنیتی، وقتی که تو در داخل کار می کنی و این جرم محسوب می شود، باید مراقب هم بود». وی سپس در مورد رسانههای داخلی میگوید: «در استفاده از رسانه های داخلی برای ما محدودیتی وجود ندارد. در مورد صدا و سیما مساله ای ندارم، اگر که آنها بگذارند. ایده آل من بود که اگر صدا و سیما هفته ای فقط یک ربع اختصاص به فمینیست ها و جنبش زنان بدهد همه چی کن فیکون می شود. بنابراین چه اشکالی دارد این همه مخاطب دارد».
شهلا شرکت به عنوان یک ژورنالیست که بیش از ۱۶ سال مجله زنان را سردبیری میکرد، در مورد استفاده از رسانهها میگوید: «خط قرمز من در کار رسانهای، ظرفیت جامعه است. اگرچه ممکن است من خیلی از حداقل های ظرفیتی را قبول نداشته باشم و واقعاً معتقدم که مطبوعات می توانند این خط قرمزها را به عقب ببرند. به خط قرمز سیاسی معتقد نیستم چون فکر می کنم اگر حکومتی ثبات داشته باشد با نوشتن مطلبی ثباتش از بین نمی رود. ولی من به این که مجله را حفظ کنم می اندیشم و خود سانسوری هم می کنم». وی سپس در مورد دیگر رسانهها میگوید: «نشریه ای که نظرم را کامل بزند، حتی اگر مخالفش هم باشم، من استفاده می کنم». اما در مورد رسانههای امریکایی معتقد است: «من وی.او.ای. را قبول ندارم، چون تک صداست و خلاف دمکراسی است. مجریانش با وحشت تمام از رئیس و نان آورشان صحبت می کنند، که این منزجر کننده است».
البته، در میان برخی از کنشگران جنبش زنان این تمایل وجود دارد که از رسانههای داخلی بیشتر استفاده کنند. فریده ماشینی در این باره میگوید: «به هر حال، محدودیتهایی وجود دارد، یعنی ما در استفاده از رسانههای رسمی کشور با مشکل مواجه هستیم. حتی این محدودیتها دارد به روزنامهها کشیده میشود. البته، من فکر میکنم با وجود این محدودیتها اگر کمی مدارا کنیم و رعایت کنیم، حتی از همین رادیو و تلویزیون هم در حد محدود میتوانیم برای انتقال پیاممان استفاده کنیم. یعنی اگر مدارای خودمان را افزایش دهیم، در استفاده از رسانهها بهتر میتوانیم کار کنیم. در واقع، به این صورت یک بخشی از مطالبات، هر قدر هم محدود مطرح میشود». وی سپس در مورد استفاده از دیگر رسانهها میگوید: «البته، تاجایی حاضر به مصاحبه هستم که آن رسانه حرف من را کامل انعکاس بدهد. مثلاً من با کیهان مصاحبه نمی کنم چون میدانم که آن مصاحبه را درست چاپ نمی کند. یا حتی اگر حرفهای من را منعکس کند، جوری وانمود میکند که به نفع خودش تمام شود. […] در حزب مشارکت یک بحث غیر رسمی وجود دارد که با برخی شبکه های ماهواره ای مصاحبه نکنیم، یکی به خاطر سواستفاده آنها و همچنین به خاطر سوء استفاده داخلی. ولی با رادیوها و خبرگزاریهای خارجی مصاحبه میکنیم».
ماشینی به شیوههای دیگر استفاده از رسانهها نیز اشاره دارد. وی میگوید: «بعلاوه، ما سعی میکنیم برنامه هایمان را در قالب نشست ترتیب دهیم، به صورتی که رسانهها بیایند و مباحث نشست را پوشش بدهند. ما یک سایت داریم که از طریق آن هم کار میکنیم. در مجلات دیگر مقاله مینویسیم. در حد توانمان مصاحبه میکنیم». وی سپس در مورد توانایی سایتهای اینترنتی میگوید: «به نظر من، الان سایتهای اینترنتی با اینکه ممکن است مخاطبان محدودی داشته باشند، اما تاثیرگذار هستند. حتی ممکن است که کار یک گروه تنها در حد همان سایت باشد، اما دیگران آن سایت را در حد یک جریان میبینند. در واقع، از طریق اینترنت خود را در حد یک جریان تحمیل میکند».
در میان برخی از فعالان کمپین یک میلیون امضاء نیز شاهد انعطاف بیشتری نسبت به استفاده از رسانهها هستیم. خدیجه مقدم در مورد استفاده از رسانهها میگوید: «به نظر من از هر تریبونی می توان استفاده کرد تا حرفمان را بزنیم. من هیچ خط قرمزی در این خصوص ندارم. چه رسانه دولتی باشد چه خارجی. ولی به این شرط که حرفم کامل و بدون حذف منتشر شود. به همین خاطر ترجیح میدهم مستقیم مصاحبه کنم، یعنی برنامه زنده باشد، نه مصاحبه ضبط شده که حذف و سانسور میشود. البته، آدم به هر حال، نسبت به یکسری رسانهها احساس بد دارد. مثلاً اگر فکر کنم ممکن است فلان رسانه از من استفاده ابزاری کند، و یا سابقه اینکار را داشته، با آنها صحبت نمیکنم».
نوشین احمدی، بیشتر بر ایجاد یک رسانه مستقل تاکید دارد. وی میگوید: «به نظر من، رسانه خودش میتواند یک نهاد باشد. من بیشتر اوقات سعی کردهام که رسانه مستقل خودمان را داشته باشیم. استقلال داشتن، فقط این نیست که بگویی من مستقل هستم، یا مستقل فکر کنی، بلکه باید ابزارهای مستقل هم داشته باشیم. البته، می شود از رسانههای دیگران هم استفاده کرد، اما بودن یک رسانه مستقل لازم است. بخصوص در مواقع بحرانی ممکن است دیگران به مسائل زنان توجه نکنند، و اگر ما رسانه مستقل خودمان را نداشته باشیم، آن موقع آنها هم به ما توجهی نمیکنند و عملاً حذف میشویم. بنابراین، گرایش من همیشه این بوده که رسانههای مستقل داشته باشیم. و حتی سعی کنیم که رسانه خودمان انحصاری و ویژه باشد».
احمدی خراسانی درباره استفاده از رسانههای دیگران میگوید: «در استفاده از رسانهها، خودم خط قرمزی ندارم. اما خب حاکمیت خط قرمز دارد. یعنی این یکی از حسیاستهای حکومت است. بنابراین در استفاده از رسانهها همیشه باید به این حساسیت توجه داشت. مخصوصاً در اوایل حرکت که ضعیف هستیم، باید بیشتر مراقب باشیم. استفاده از رسانههای قوی، خیلی تاثیر گذار است. اما اگر خودمان ضعیف باشیم، هزینه آن نیز بالا می رود. نباید فقط از رسانهها استفاده کرد، رسانه باید یک ابزار جانبی باشد». وی سپس ادامه میدهد: «وقتی آن موقعیت و قدرتی را داشته باشیم که مواضعمان مطرح و مشخص باشد، می توانیم از رسانههای مختلف استفاده کنیم. اما وقتی که هنوز برای جامعه مشخص نیست که ما در کجا قرار داریم، آن وقت استفاده از رسانهها ما را در داخل آنها تعریف میکند. یعنی ممکن است هویتمان خدشه دار شود، و اگر به اشتباه به رسانهای وصل شویم، برای حرکتمان خطرناک هم هست. از این نظر، استفاده از رسانهها بستگی به موقعیت و جایگاه ما دارد».
لابی و مذاکره
«حاضر نیستم با هیچ دولتمردی حتی برای صرف چای سر یک میز بنشینم، چه برسد که بر سر مسائل زنان چک و چانه بزنم. به هیچ عنوان نمیتوان با وجود لابیگری مستقل ماند» (از زبان یکی از مخالفان لابی، به نقل از کشاورز، ۱۳۸۵: ۱۲۵). تا اواخر دهه ۱۳۷۰ چنین واکنشی نسبت به لابیگری بویژه در میان زنان سکولار و چپگرا بسیار زیاد بود. اما به تدریج در جریان عمل این موضعگیریها تعدیل شد. با این وجود، هنوز لابی یکی از ابزارهایی است که با چالشهای فراوان همراه است. و گروههای مختلف جنبش زنان رویکردهای متفاوتی نسبت به آن دارند.
مثلاً برخی از کنشگران عنوان میکنند که با لابی مشکلی ندارند، اما خودشان تمایلی به انجام این کار ندارند. شادی صدر، از فعالان گروه میدان زنان، در مصاحبه با محقق میگوید: «ما هیچ وقت اهل این نبودیم که برویم لابی بکنیم، می گوییم کار ما نیست. ما باید توانایی هایی را که داریم توسعه دهیم. روش هایی که طرفمان مردم است برای ما خیلی راحت تر است». وی در بخش دیگری از مصاحبه میافزاید: «تجربه به من ثابت کرده که آن قدر که از نظر فشار آوردن و جوسازی به معنای مثبتش می توانیم تاثیر گذار باشیم، از راه های دیگر نمی توان تغییرات را ایجاد کرد. خوب چرا راهی که جواب داده ول کنیم برویم سراغ یک راه دیگر [مثل لابی] که کار ما نیست. من یا دیگر کسانی که در گروه ما هستند آنقدر مشروعیت نداریم که حتا برویم با کسی مثل کرباسچی حرف بزنیم». محبوبه عباسقلیزاده، از دیگر اعضای گروه میدان در میزگرد مجله زنان عنوان میکند که فعالیتهای بخشی از گروههای زنان سبب شده که قدرت چانهزنی زنان سیاستمدار افزایش یابد (مجله زنان، شماره ۱۴۵، خرداد ۸۶).
در واقع، زنان اصلاحطلب بیشتر تمایل داشته اند که از مذاکره و رایزنی برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند. زهرا شجاعی به امکان مذاکره و همکاری با زنان دیگر گروههای سیاسی بر سر خواستههای زنان میپردازد، و عنوان میدارد: «ما معتقدیم که حتی در بخشی از مطالباتمان در مورد زنان، با زنان اصولگرا هم مشترک هستیم. مثلاً کاهش خشونت علیه زنان، هم مورد توجه اصولگرایان است و هم ما. لذا یک حوزه های مشترکی است که ما می توانیم با حفظ مواضع سیاسی خود با زنان اصول گرا هم کار کنیم. به عبارت روشنتر، همه مسائل زنان سیاسی نیستند. اصلاً امور زنان موضوعی چند وجهی است. در واقع، در بخش سیاسی ممکن است با هم تفاوت دیدگاه داشته باشیم، اما در بخش هایی که می توانیم مشترک کار میکنیم». وی سپس میافزاید: «به نظر من، سیاستورزی ایجاب میکند که حتی با مخالفین سیاسی خودمان هم سر یک میز بنشینیم و گفتگو کنیم. نشستن سر یک میز با طرف مقابل به معنی پذیرش مواضع یا تسلیم شدن در دیدگاه آنها نیست. در واقع، ما میتوانیم با حفظ مواضع گفتگو کنیم. ما می توانیم ضمن حفظ هویت مستقل خودمان، با دیگران همکاری کنیم».
با این وجود، برخی از زنان اصلاحطلب اذعان میدارند که لابی برای آنها تنها یکی از روشهای مورد استفاده است و لزوماً همه چیز نیست. فریده ماشینی در میزگردی که توسط مجله زنان تداریک دیده شده بود، اظهار داشت: «اینقدر روی هم اسم نگذاریم که یک عده دوست دارند لابیگری کنند، یک عده دوست دارند به خیابانها بریزند. فکر میکنم چنین تقسیمبندیهایی واقعیت ندارد. در دنیای واقعی که ما داریم در آن زندگی میکنیم، اینجوری نیست که عدهای لابیگری را دوست دارند و یک عده ناچارند که فقط از روشهای خیابانی استفاده کنند. […] برخی از این زنان اصلاً علاقمند نیستند که با یک عده بنشینند و هی چانه زنی کنند، ولی وقتی دیدند این ضروری است، از همه پتانسیلهای موجود برای حل مسئله استفاده کردند» (مجله زنان، شماره ۱۴۵، خرداد ۸۶).
در این میان، نوشین احمدی خراسانی از اعضای مرکز فرهنگی زنان در مورد لابی میگوید: «بستگی به میزان توانایی جنبش زنان دارد. یک جنبش ضعیف به نظرم نه با لابی کردن می تواند قوی شود و نه می تواند دستاوردی بگیرد. دولتها وقتی به لابیها و لابیگرها اهمیت میدهند که قدرتی پشت آنها باشد. از سوی دیگر هر چقدر هم مسئله زنان گسترش پیدا کند، این لابیها ناخودآگاه در بالا اتفاق میافتد، پس شاید لازم نباشد از گروههای ناچیز جنبش زنان برای این کار استفاده شود… معتقد نیستم که لابی کردن به خودی خود میتواند جنبش زنان را از استقلال بیاندازد، اما اگر گروه، جریان و جنبشی ضعیف باشد، دولتها و بویژه دولت در جامعه ما میتواند آنها را به راحتی جذب کند، یعنی ما در جنبش زنان مورد لابی قرار میگیریم، نه آنها. […] لابی کردن یک سیستم و روش مستقل از دیگر روشها نیست، بلکه بخشی از روند اعتراضی جنبشهای اجتماعی است. در واقع، بدون آن اعتراض و حرکتها و فعالیتها، اصلاً لابی کردن معنی نمیدهد. اگر جنبشی دارای حرکتهای تاثیر گذار باشد، این دولتها هستند که وارد مذاکره میشوند تا بتوانند با دادن امتیازاتی جلوی گستردگی آن را بگیرند. اما این سیستمی که در ایران به نام لابی کردن معروف شده، به نظرم لابی کردن نیست. نمی دانم، گاهی پیش میآید که آدم فکر می کند بیشتر “مجیزگویی” است، یا گاهی امتیاز شخصی گرفتن است تا لابی کردن» (کشاورز، ۱۳۸۵: ۱۲۳-۱۲۴).
تجمع خیابانی
تجمعات خیابانی، یکی از تاثیرگذارترین کنشهایی است که جنبشهای اجتماعی به آن دست میزنند. اما به همین میزان، هزینه برگزاری آن نیز بالا است. در ایران نیز، این روش به عنوان یکی از جدیترین روشهای اعتراضی شناخته میشود که از جانب صاحبان قدرت سیاسی بسیار حساسیت برانگیز است. شادی صدر در این باره میگوید: «در بازجویی ها دو تا خط قرمزی که تاکید می کنند، یکی تجمع و دیگری ارتباط با خارج است». با این وجود، کنشگران جنبش زنان در ایران، در مقاطعی موفق شدهاند از این روش اعتراضی به خوبی استفاده کنند. اما همیشه دغدغههایی نسبت به هزینههای برگزاری تجمع در میان کنشگران جنبش زنان وجود داشته است.
پس از برگزاری دومین تجمع ۲۲ خرداد در سال ۱۳۸۵ در میدان هفت تیر تهران که به دستگیری ۷۰ نفر از فعالان جنبش زنان منجر شد، بحثی چالش برانگیز در میان گروههای مختلف جنبش زنان در گرفت. شهلا شرکت در مقاله ای عنوان «امر سیاسی، شخصی است»، برگزاری تجمع را روشی «انقلابی» دانست و اظهار داشت با اینکه با اهداف تجمعکنندگان همسو است و خشونت اعمال شده بر آنها را محکوم میکند، اما روش آنها را قبول ندارد (ماهنامه زنان، شماره ۱۳۳). این مقاله، زمینه ساز بحثهایی متعدد میان موافقین و مخالفین برگزاری تجمع شد. نوشین احمدی خراسانی در پاسخ به شهلا شرکت، درباره تجمع خیابانی نوشت: «صرف حضور اعتراضی زنان در خیابان، برای شکستن فضای مردانه مهم است. […] فضای شهرمان محیطی است برای جنبشهای اجتماعی که حرفشان را به گوش گروههایی از مردم که به آنها دسترسی ندارند، برسانند. خیابان جایی است که ما در آن جمع میشویم تا به عرف و سنت تلنگری بزنیم (عرف و سنتهایی که زنان را متعلق به چهار دیواری خانه میداند)». وی در این جوابیه اذعان میدارد که برگزاری تجمع، نه یک روش انقلابی، بلکه روشی مدنی و مسالمتآمیز است (ماهنامه زنان، شماره ۱۳۴).
در واقع، برگزاری تجمع خیابانی به دلیل حساسیتی که از جانب حکومت دارد، در میان کنشگران جنبش زنان نیز همواره چالش ساز بوده است. یک سال پس از تجمع ۲۲ خرداد دوم، ماهنامه زنان میزگردی با موضوع روشهای اعتراضی در جنبش زنان برگزار کرد. اما همچنان دوگانه بینی انقلابی/اصلاحی برای تفکیک روشها، در سوالات مصاحبه کننده مشهود است: «شیوه انقلابی، عبارت است از هر نوع شیوهای که متضمن یا مستلزم اعمال خشونت و یا خارج از قواعد نظم سیاسی یا حقوقی موجود باشد. این دو ویژگی است که حرکت انقلابی را مشخص میکند. نمونههایش را خیلی راحت میشود پیدا کرد. راهپیمایی، تظاهرات، تحصن یا اعتصابی که مطابق نظم سیاسی و حقوقی موجود نباشد و خلاف مقررات باشد و حدود حاکمیت سیاسی و حقوققی را نقض کند جزء شیوههای انقلابی محسوب میشوند چون متضمن با مستلزم خشونت هستند، چه از طرف کسانی که عامل اجرای این شیوهها هستند و چه از جانب کسانی که میخواهند جلو این شیوهها را بگیرند» (ماهنامه زنان، شماره ۱۴۵).
اما چنین نگرشی نسبت به «تجمع خیابانی» از جانب هر سه شرکت کننده میزگرد (که از سه جریان مختلف جنبش زنان انتخاب شدهاند) مورد مخالفت قرار میگیرد. محبوبه عباسقلیزاده در این باره میگوید: «کنشهایی که اخیراً از طرف فعالان جنبش زنان صورت گرفته، چه در دوره اعتراضات خیابانی و چه در حوزه اعتراضات غیر خیابانی، در بخش کنشهای مدنی قرار میگیرد». وی سپس میافزاید: «تمام شیوههایی که وجود دارد، اعم از خیابانی یا شبکهسازی یا اینکه ما با سیاستمدارها یا هر گروه دیگری بخواهیم لابی یا رایزنی کنیم، برای پیشبرد یک هدف است. اینها روشهای مختلفی است که همه جای دنیا استفاده میشود». ناهید کشاورز نیز در این زمینه میگوید: «من جنبش زنان را نه فقط در ایران، بلکه در همه جای دنیا اصلاحی می دانم. […] شیوههایی که یک جنبش بر میگزیند انقلابی بودن یا غیر انقلابی بودنش را تعیین نمیکند، بلکه به نظرم اهداف و خواستها و مطالباتش است که انقلابی بودنش را تعیین میکند» (ماهنامه زنان، شماره ۱۴۵).
فریده ماشینی نیز در این میزگرد عنوان میدارد: «نظرم این است که بحث انقلاب معطوف به اهداف و کارکردها و روشها است و میتوان در بحث انقلاب اهداف و کارکردها را کنار گذاشت و صرفاً به شیوهها پرداخت» (ماهنامه زنان، شماره ۱۴۵). البته، فریده ماشینی در مصاحبه با محقق با وضوح بیشتری نظرش را اعلام میکند: «فکر می کنم تجمع راهکار مناسبی است ولی اگر امکانش باشد. تجمع خوب است به شرط این که مردم بیایند. عملاً ما قدرت بسیج مردم را نداریم. یعنی تعدادمان کم است. به نظر من ابزار مشروع و مدنی است، اما به شرط آنکه توانش را داشته باشیم، تا هزینهاش بیشتر از توان ما نباشد. مثلاً در پاکستان یا ترکیه می توانند تظاهرات ۱۰۰ هزار نفری انجام دهند. اگر این امکان را داشته باشیم که مردم را بکشانیم. من همه راه ها را قابل استفاده می دانم به شرطی که بتوانیم مردم را بسیج کنیم».
ناهید کشاورز در میزگرد ماهنامه زنان، بار دیگر بر اهمیت استفاده از سیاستهای خیابانی توسط زنان تاکید میکند و میگوید: «به نظر من، فعالان جنبش زنان در ایران تریبونهایی ندارند که بتوانند مطالباتشان را مطرح کنند. […] ما در شهری زندگی میکنیم که صدایمان به جایی نمیرسد. جنبش زنان ایران به هر حال یک جنبش اجتماعی است که مجبور است از همه شیوهها استفاده کند. خیابان هم یکی از تریبونهای ما است» (ماهنامه زنان، شماره ۱۴۵). در مجموع، میتوان اذعان داشت که با وجود چالشهای مختلف، اما زمینه استفاده از شیوههای متنوع اعتراضی در جنبش زنان فراهم است. و جریانهای مختلف تلاش دارند تا جایی که امکان دارد برای تحقق اهدافشان از ابزارهای متعدد و گوناگون بهره گیرند.
چشم انداز آینده
آخرین بخش از چالشهای کنشگران جنبش زنان، مربوط به چشماندازهای آینده است. تحلیل و سنجش احتمالات ممکن در آینده یکی از معیارهایی است که در تعیین استراتژیها و مشخص ساختن چشمانداز حرکت یک جنبش اجتماعی تاثیرگذار است. در این خصوص، ارتباط میان جریانهای مختلف جنبش زنان، رقابت و همگرایی میان آنها در کنار تهدیدها و فرصتهای پیش رو از جمله عواملی است که در تحلیل وضعیت آینده نقش دارد.
ارتباط میان جریانها
در مورد چگونگی تنظیم رابطه میان جریانهای مختلف جنبش زنان، غالب کنشگران بر اهمیت همبستگی تاکید دارند، اما در عمل چالشهای در این خصوص وجود دارد. به عنوان مثال، فریده ماشینی در این باره می گوید: «یکی از چالشهای ما برمیگردند به نحوه ارتباط و عملکرد سایر گروههای جنبش زنان. البته، با یک نگاه مثبت، اینکه گروههای مختلف بصورت مستقل درباره مسائل زنان کار میکنند و هر کدام یک بخشی از حقوق زنان را پیگیری میکنند، خیلی خوب است؛ اما نمیشود این واقعیت را نادیده بگیریم که یک گفتگوی سازنده میان این جریانها وجود ندارد. در یک برحه ای از زمان البته بصورت تصنعی یک هماندیشی اتفاق افتاد، ولی چون هنوز زود بود یا هنوز همه به ضرورتش پی نبرده بودند، به دلایل احساسی، آن جمع از هم پاشیده شد. من فکر میکنم اگر ما می خواهیم که جنبش زنان خود را حفظ کند و به عنوان یک جریان مطرح خود را نشان بدهد، ما خواه ناخواه به چنین گفتگویی نیاز داریم. یعنی باید زمینههایی برای این گفتگو فراهم شود. البته، امروز میتوانیم با هم صحبت کنیم، اما هنوز نمیتوانیم با هم برنامه عمل مشترک طرح ریزی کنیم. من فکر میکنم ما کم کم داریم از این خلاء رنج میبریم و حتی یک جاهایی نیروهای یکدیگر را تحلیل میبریم. که این مسئله ممکن است به ضرر جنبش زنان در بلندمدت باشد».
محبوبه عباسقلی زاده نیز با نگاهی دیگر، دغدغه مشابهی دارد. وی میگوید: «ما آسیب شناسی کردیم روی جنبش زنان، که چرا ما نمی توانیم به طور گسترده با همدیگر کار کنیم. مگر ما چقدر نیرو هستیم. من در مطالعاتم روی «پسزمینه»[۱۲۵] افراد خیلی تاکید دارم. گذشته های ما خیلی روی کارهایمان تاثیر دارد، اگر می خواهیم کنار هم کار کنیم، کار شبکه ای بکنیم، باید به هم احترام بگذاریم. و از بحث های خاله زنکی اختلافات بگذریم. [بعلاوه] تجربه همکاری ما خیلی کم بوده، و بدتر از همه این که ما خواستیم این کار را در یک گروه بزرگ [هماندیشی] انجام دهیم. بعد وقتی که این گروه پلورالیزه شد، گروه های با پسزمینه مشترک با هم می مانند». در واقع، عباسقلیزاده با نقد تجربه «جمع هماندیشی زنان» معتقد است که به دلیل برجسته بودن پسزمینههای متفاوت جریانهای مختلف، آن شبکه نتوانست به فعالیت خود ادامه بدهد. در نتیجه، وی معتقد است که کنشگران مختلف باید این فرصت را بیابند که پسزمینههای متفاوت یکدیگر را بهتر بشناسند. بر اساس همین دیدگاه، اعضای گروه میدان در سال ۱۳۸۶ بیشتر بر الگوی «منشور زنان» برای تنظیم رابطه خود با دیگر جریانهای جنبش تاکید داشتند. در این الگو، با دعوت جمعی از زنان قرار بود که منشوری از مسائل زنان ایران تدوین شود، اما این پیشنهاد در جریان عمل نتوانست به ایجاد یک شبکه پایدار و منظم بیانجامد.
در مورد چگونگی ارتباط میان جریانهای مختلف جنبش زنان، نوشین احمدی خراسانی، نظر متفاوتی دارد. وی همبستگی را مقدس نمیداند و میگوید: «من این نگاه کلیشه ای را قبول ندارم که لزوماً اگر دو گروه با هم ائتلاف کنند، تقویت میشوند. برعکس در یک شرایطی ممکن است که تضعیف بشوند. در واقع، ائتلاف به خیلی عوامل بیرونی هم بستگی دارد. ممکن است ائتلاف دو جریان، آنها را زیر ضرب حاکمیت ببرد». وی سپس درباره نحوه تنظیم رابطه میان جریانهای مختلف میگوید: «وقتی می توانیم با دیگران ارتباط و همکاری برقرار کنیم که آنقدر موقعیتمان مشخص شده باشد که تحت شعاع طرف مقابل قرار نگیریم. اما وقتی که هنوز به آن سطح نرسیدهایم باید احتیاط کرد. به نظر من، ایجاد همبستگی، به صورت برقراری یک ارتباط صوری نیست. بلکه یک فرایند طولانی مدت است. مثلاً وقتی به تدریج، گروهها با یکدیگر کارهای مشترک کوچک انجام دهند، نه اینکه لزوماً در بیرون نشان دهند که با هم متحد هستند. چون به این صورت حسیاستها هم بیشتر می شود، و ممکن است بر روند اعتماد سازی خلل ایجاد کند». به بیان دیگر، از نظر احمدی خراسانی، تنظیم ارتباط و ایجاد ائتلاف میان جریانهای مختلف بر مبنای کار و عمل مشترک تعریف شده است. این نوع تنظیم رابطه، همان الگویی است که در کمپین یک میلیون امضاء برای ارتباط با دیگر جریانها مورد استفاده قرار گرفت.
تهدیدهای پیش رو
تهدیدهای مدنظر کنشگران مختلف مورد مصاحبه، عموماً بیرونی است، یا به خطر احتمالی جنگ علیه ایران اشاره دارند، یا به تشدید فشار دستگاههای امنیتی و قضایی. البته، برخی از کنشگران نیز اذعان داشتند که اگر تهدیدهای بیرونی افزایش یابد، احتمال اینکه اختلافات درونی نیز به تهدید تبدیل شود، وجود دارد. اما، در قبال تهدیدهای بیرونی، اولویتها و مواضع متفاوتی میان کنشگران مختلف جنبش زنان مشاهده میشود. برخی در مورد تهدیدهای جدی همچون جنگ به اولویتهای دیگری به جای اولویت مسائل زنان توجه دارند. به عنوان مثال، زهرا شجاعی در مورد احتمال وقوع جنگ علیه ایران میگوید: «در حال حاضر موجودیت جمهوری اسلامی مهم است، و باید این را حفظ کرد. ما منافع ملی را مقدم می دانیم بر منافع زنان. یعنی در شرایطی که کشتی در حال غرق شدن است، آن موقع ما دیگر مسائل زنان را مطرح نمی کنیم، ولی اگر کشتی نجات یافت، ما قطعاً می توانیم در زمینه زنان با هم کار کنیم». مشابه چنین رویکردی در میان جمعی از زنانی که گروه «مادران صلح» را تاسیس کردند نیز قابل ردیابی بود. برخی از آنها در اظهارات خود مهمترین مشکل را خطر جنگ و فضای جنگی عنوان میدارند.
اما در میان سایر کنشگران، رویکردهای دیگری نیز وجود دارد. بیشتر کنشگران برای مسائل زنان اولویت بیشتری قائل هستند و تهدیدها و فرصتهای بیرونی را نتیجه معادلات سیاسی میدانند. به عنوان مثال، فریده ماشینی در این باره میگوید: «متاسفانه، خیلی بد است که ما وابسته هستیم به اینکه تغییرات فضای سیاسی سرنوشت ما را مشخص کند». البته، وی نیز به تهدیدهای نظامی اشاره میکند: «در مورد جنگ هم باید بگویم که خطری جدی است. و نمی توانیم در تحلیلهایمان جنگ را نادیده بگیریم. اصلاً الان ما در شرایط جنگی هستم. تحریم، اولین مرحله جنگ است، و فقط ظاهر آن را ندارد». وی در میزگرد ماهنامه زنان نیز به برخی از تهدیدها اشاره میکند و «قطبیشدن» فضای سیاسی را پروژهای برای سرکوب نیروهای میانه قلمداد میکند: «برخی دلشان میخواهد فضا قطبی شود. در این فضا، یا شما برانداز تلقی میشوید یا به تمام سیاستها و رفتارهایی که در جمهوری اسلامی صورت میگیرد، معتقدید. تلاش میشود که این اتفاق بیافتد و راه بر حرکتهای میانه بسته شود» (ماهنامه زنان، شماره ۱۴۵).
بدین ترتیب، هر قدر از اولویتهای سیاسی فاصله گرفته میشود، تهدیدهای احتمالی مورد توجه کنشگران بیشتر به منازعات قدرت در داخل کشور معطوف میشود. بر همین اساس، ناهید کشاورز معتقد است که: «مهمترین تهدیدها، تهدیدهای امنیتی است». در واقع، دستگاههای امنیتی-اطلاعاتی داخل کشور و همچنین ابزارهای قضایی و انتظامی که در اختیار آنها قرار دارد، جدی ترین تهدید علیه فعالیتهای کنشگران مختلف جنبش زنان به حساب میآید. البته، نحوه عملکرد این دستگاهها از نظر برخی از کنشگران متاثر از معادلات بینالمللی است. نازی اسکویی در این باره میگوید: «اگر اینها [دولتمردان داخلی] با امریکا سازش کنند، چون خیلی تنشهای خودشان کم میشود، ممکن است نیروهای مترقی را بزنند. البته، اگر جنگ هم بشود، فشارهای بیشتر میشود». در تحلیلی مشابه، خدیجه مقدم میگوید: «امنیتی شدن فضا بیشترین لطمه را به کار ما میزند. به خاطر همین شرایط نه جنگ و نه صلح، فضا باز هم بسته می شود. چون تحریم ها هم اگر زیاد شود، اصلاً دیگر برای مردم نفس نمی ماند که درباره این چیزها فکر کنیم». وی سپس استدلال میکند: «من فکر می کنم حتی اگر یک گلوله به طرف ایران شلیک شود، مسئله حقوق بشر و حقوق زنان فراموش میشود. من جنگ را جدی ترین خطر می بینم. ما نباید بگذاریم که این اتفاق بیافتد. البته، اگر مصالحه هم انجام شود، ممکن است این وسط مردم را قربانی کنند. در واقع، مسلماً مصالحه با امریکا بر سر دموکراسی و حقوق بشر نیست».
شادی صدر نیز با نظری مشابه، پیشبینی بستهتر شدن فضای سیاسی را دارد: «در مورد فشار خارجی، بحث من این است که اگر تحریم از یک مرحله ای بگذرد یا بحث جنگ از یک مرحله ای جدیتر شود، دیگر فشارهای بین المللی [برای رعایت حقوق زنان] تاثیر گذار نیست. پیش بینی من این است که تحریم جدی تر می شود، برای همین فکر می کنم فضای سیاسی بدتر می شود. همین الان هم در اوضاع نه صلح و نه جنگ هستیم». مشابه چنین تحلیلی توسط نوشین احمدی خراسانی نیز مطرح میشود: «اگر در سال آینده تنشهای بر علیه ایران بیشتر شود یا برعکس روابط با امریکا برقرار شود، در هر دو حالت این به ضرر ما است. البته، برقراری ارتباط در کل برای جامعه بد نیست، اما ممکن است به جنبشهای اجتماعی صدمه بزند و جنبشها به خفا بروند». در مجموع، بستهتر شدن فضای سیاسی، افزایش فشار دستگاههای امنیتی و قضایی، و همچنین تغییر معادلات بینالمللی اصلیترین تهدیدهای پیشروی کنشگران جنبش زنان به حساب میآیند.
فرصتهای پیش رو
با وجود فشارها و هزینههایی که بویژه پس از قدرت گرفتن نیروهای موسوم به اصولگرا بر جنبش زنان تحمیل شده است، اکثر کنشگران از فرصتهای امیدبخشی برای ادامه مسیر صحبت میکنند. برخی از آنها به تحولات درون جامعه نظر دارند؛ و برخی دیگر، تحولات بینالمللی را برجسته میدانند.
نازی اسکویی در مورد تاثیر تحولات درون جامعه بر گشایش فرصتهای جدید برای جنبش زنان معتقد است که: «اعتراضات کارگری در حال افزایش است، یعنی انجسام کارگران در حال افزایش است. دانشجویان و زنان هم منسجم تر میشوند. یعنی فکر میکنم که مقاومتها هم بیشتر میشود. و اینکه فشارها زیاد میشود، همین ممکن است باعث انسجام هم بشود». شادی صدر نیز به احتمال شکلگیری برخی مقاومتهای خودبخودی اشاره میکند: «فکر میکنم تا یک سال دیگر، یک حرکت ضد حجاب صورت بگیرد، به خصوص اگر طرح امنیت اجتماعی را اینها [دولتمردان] بخواهند ادامه دهند. البته فکر می کنم یکی دو تا قانون، مثل این قوانین ارث و دیه تغییر میکند». بر همین اساس، محبوبه عباسقلیزاده میگوید: «ممکن است که برخی مطالبات حقوقی به دلیل کنش های اعتراضی زنان برآورده شود. من فکر می کنم برای این که جنبش زنان همین طور جلو برود، باید فرم های آلترناتیو اعتراضی پیدا کنیم».
برخی دیگر از کنشگران به فرصتهای ارتباطی زنان اشاره میکنند. مرضیه مرتاضی در این باره می گوید: «چیز خوبی که در دنیا اتفاق افتاده همین انقلاب الکترونیک است که مردم دنیا را به هم نزدیک کرده است. به نظرم آدم میتواند هم فکرانش را اگر در کشورش پیدا نمی کند، جای دیگر پیدا کند. برای من گرچه هویت ملی مهم است ولی فکر می کنم نوعی جهان وطن هستم. و از این طریق هم میتوان تاثیر گذاشت». ناهید کشاورز نیز به ابعاد دیگری از فرصتها اشاره میکند: «به هر حال جنبش زنان بخت آن را داشته است که در زمانه ای زیست می کند که فضای جهانی به نفع گفتمان حقوق بشر و حقوق زنان است. نسل زنانی تحصیل کرده مخاطب این جنبش است که از شرایط فعلی ناراضی است. رسانه های جدید نمی گذارد که صدای زنان به کلی خاموش شود و جنبش زنان بسیار خواسته محور است، اهدافش روشن است و ابزارهای کارش را هم می شناسد و تلاش های دهه های اخیر فعالانش توانسته گفتمان حقوق زنان را در جامعه ملی و بین المللی برجسته کند. جنبش زنان این بخت را دارد که در زمانه ای زندگی می کند که گفتمان تکثر و دموکراسی خواهی گفتمان غالب جهانی است. چند صدایی در میان مراجع مذهبی رو به گسترش است و همه این ها امکانات جنبش زنان است. جنبش بسیار دمکراتیک تر شده است و هر روز نیروهای جدیدی به آن می پیوندد».
در مجموع، کنشگران جنبش زنان نگاهی امیدوارانه به آینده دارند، و حتی تلاش میکنند که هزینهها و فشارها را به فرصت تبدیل کنند. به عنوان مثال، فریده ماشینی میگوید: «فشار و محدودیت خوب نیست، اما از طرفی همین محدودیتها زمینه خلاقیت است. یعنی ما یاد میگیریم که در شرایط محدود چطور کار بکنیم». شهلا شرکت نیز نگرشی مشابه دارد و می گوید: «من به کارهایی که کرده ام به شکل هزینه نگاه نمی کنم. ما داریم مبارزه می کنیم، ما در این جریان خیلی چیزها به دست آوردیم. […] فکر می کنم هیچ قدرتی نمی تواند این حرکت را به عقب برگرداند. هر راهی که بسته شد باید رفت از یک کوچه دیگر ولی توقف نباید بکند». چنین روحیهای را میتوان در میان غالب کنشگران جریانهای مختلف جنبش زنان مشاهده کرد.
فصل پنجم: جمع بندی و نتیجه گیری
جستجوی «معانی ذهنی کنشگران جنبش زنان» موضوعی بود که در این تحقیق مورد توجه قرار گرفت. موضوعی که در سطوح مختلف از مختصات عینی و بیرونی جنبش زنان گرفته تا مختصات ذهنی و درونی آن مد نظر محقق بود. در این تحقیق تلاش شد با گردآوری اطلاعات لازم درباره اقدامات و رویدادهای جمعی کنشگران جنبش زنان، و همچنین چگونگی سازماندهی، ائتلافها و برنامههای عمل موجود در جنبش، مختصات عینی آن ترسیم شود؛ و سپس با بررسی معانی ذهنی کنشگران از رهگذر مصاحبه با آنها یا مطالعه مقالاتشان، مختصات ذهنی جنبش زنان شناسایی شود. در مجموع، یافتههای این تحقیق را میتوان زمینه ای مقدماتی برای توصیف وضعیت جنبش زنان ایران، با تکیه بر معانی ذهنی کنشگران آن دانست.