دوره های آموزشی برای اینکه چگونه با اماس زندگی کنیم با موضوعات خاصتری مانند تمایلات جنسی، خستگی یا مشکلات شناختی و مدیریت آن ها.
با توجه به این واقعیت که اماس یک بیماری مزمن و پیشرونده است و در سنین ۲۰ تا ۴۰ سالگی به افراد آسیب میرساند؛ واضح است که انواع مختلف مداخله روانشناختی باید در مراحل متفاوت بیماری ارائه گردد. ارائۀ مداخله بهموقع بدون شک به افزایش کیفیت زندگی افراد مبتلا به اماس و خانوادۀ آن ها منجر خواهد شد و نیاز به مداخلات بعدی و سایر خدمات اجتماعی را کاهش خواهد داد. همۀ اعضای تیم توانبخشی باید قادر به ارائه حداقل نوعی از مشاوره باشند اما درمان روانشناختی باید توسط متخصص (روانشناس بالینی، عصب روانشناس، روانپزشک) که بهاندازۀ کافی دارای پیشینۀ حرفهای، دانش عمیق در مورد ارتباطات انسانی، مکانیسمهای دفاعی، مشکلات شناختی و روانشناختی مرتبط با اماس و تغییرات رفتاری ناشی از ضایعات مغزی است، انجام شود (گلدینگ و هنز، ۲۰۱۲).
مطالعه ای با عنوان مقایسه اثربخشی دو روش درمان شناختی و درمان حمایتی – بیانگر بر سازگاری روانشناختی در بیماران اماس صورت گرفت. این مطالعه به صورت آزمایشی بود که از طرح گروهی گسترشیافته پیشآزمون – پسآزمون و پیگیری با سه گروه انجام شد. جامعه آماری این پژوهش کلیه بیماران مبتلا به اماس که در سال ۱۳۸۹ عضو انجمن اماس ایرانشهر تهران بودند. نمونه این پژوهش شامل ۴۵ بیمار است که به صورت داوطلبانه از میان جامعه آماری انتخابشده و به صورت تصادفی در سه گروه گمارده شدند. برای گروه های آزمایشی ۱۲ جلسه ۹۰ دقیقهای درمان شناختی و درمان حمایتی بینگر تشکیل داده شد و پیشآزمون و پسآزمون و پیگیری (سه ماه بعد) برای هر گروه اجرا شد. نتایج این پژوهش بهطورکلی نشان میدهد که با بهره گرفتن از گروهدرمانیهای شناختی و حمایتی – بیانگر میتوان سازگاری روانشناختی بیماران اماس را افزایش داد و گامی در جهت سلامت روانی آنان برداشت (فرهنگ، ۱۳۹۰).
در پژوهشی با عنوان تأثیر آموزش گروهی شناختی – رفتاری بر استرس بیماران مبتلا به اماس ۶۰ نفر به طور تصدفی از میان کلیۀ بیماران مبتلا به اماس عضو انجمن اماس اصفهان انتخاب شدند و از بین آن ها ۳۰ نفر که بالاترین نمرۀ استرس را داشتند به طور تصادفی به دو گروه ۱۵ نفره تقسیم شدند. گروه آزمایش، تحت آموزش گروهی به شیوۀ شناختی – رفتاری در ۹ جلسۀ هفتگی قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ مداخلهای دریافت نکردند. بهطورکلی نتایج این مطالعه نشان داد که آموزش گروهی شناختی – رفتاری موجب کاهش معنادار در میزان استرس گروه آزمایش نسبت به گروه گواه شده است (محمدی و همکاران، ۱۳۸۶).
همچنین، در مطالعه ای به منظور بررسی تأثیر تکنیک آرامسازی پیشرونده عضلانی بر افسردگی، اضطراب و استرس بیماران مبتلا به اماس مشخص شد که اجرای این تکنیک توانست باعث کاهش افسردگی، اضطراب و استرس به عنوان سه علامت شایع و مختلکننده عملکرد فرد در بیماران مبتلا به اماس گردد (احمدی و همکاران، ۱۳۸۶).
پژوهش دیگری برای بررسی تأثیر برونریزی احساسات به صورت نوشتن بر میزان افسردگی و اضطراب در بیماران مبتلا به اماس انجام شد که یافته های آن حاکی از این است که برون ریزی احساسات به صورت نوشتن بر شاخص های سلامت عمومی و اضطراب و افسردگی بیماران مبتلا به اماس به خصوص فرم شدید مؤثر است (هریزچی قدیم و همکاران، ۱۳۸۸).
۲-۱۶ مؤلفه ها و مداخلات اجتماعی در بیماری ام اس
بیماری اماس به طور عمده فعالیتهای روزمره، زندگی خانوادگی و اجتماعی مبتلایان را تحت تأثیر قرار میدهد. در بیماریهای پیشرونده و مزمن، انحراف از ساختار و کنش طبیعی بدن، خواه گسترده و یا محدود، برای همیشه باقی میمانند. در این بیماریها، تغییرات پاتولوژیک برگشتناپذیر بوده و معمولاً توأم با ناتواناییهایی است که پایدارند. به همین دلیل، سازگاری با بیماریهای پیشرونده، معمولاً نیازمند معالجه، مراقبت و آموزش ویژه است. از آنجاییکه گرایش بهسلامتی، توانایی و برخورداری از جسمی طبیعی، در محور اندیشه و ارزیابی اغلب مردم است، احتمال دارد بیماری به احساس ایمنی فرد و تصویری که از خود دارد آسیب بزند. این امر نه تنها باعث می شود که طرز تلقی مرسوم از خود مورد تهدید قرار گیرد، بلکه بیش از همه به فرد میفهماند که او بهراستی آسیبپذیر است. بدین ترتیب باعث می شود زندگی فرد در ابعاد مختلف و اساسی، دگرگون شود. در نتیجه مقابله با یک بیماری یا آسیب تهدیدکنندۀ حیات، یا بالقوه ناتوانکننده، ممکن است نیازمند تلاش بسیار باشد (کوهن و لازاروس،۱۹۷۹). بسیاری از بیماران قادر به انجام و پیگیری این تلاش برای سازگاری و مقابله نبوده و زندگی اجتماعی آن ها به مخاطره می افتد و با تغییرات جدی مواجه میشوند. در واقع کیفیت زندگی در افراد مبتلا به اماس نه تنها تحت تأثیر ناتوانی فیزیکی آن ها است، بلکه عواملی چون میزان حمایت اجتماعی، سطح تحصیلات، وضعیت شغلی و مذهبی بودن بر آن اثرگذار است (یاموت[۱۵۰] و همکاران، ۲۰۱۳). موس[۱۵۱] (۱۹۸۲)، در فرضیه بحران عوامل مربوط به بیماری، عوامل شخصی و زمینه ساز و عوامل محیطی، اجتماعی و فیزیکی را ازجمله عوامل مؤثر بر فرایند سازگاری بیان می کند.
۲-۱۶-۱ حمایت اجتماعی
حمایت اجتماعی تبادلات بین فردی در میان اعضای شبکۀ اجتماعی است که به صورت روابط دوسویه و غیررسمی و معمولاً خود به خودی و سودمند است و دارای دو حیطه عملکردی، (حمایت اجتماعی درک شده) و ساختاری، (اندازه شبکه اجتماعی) است. حمایت اجتماعی درک شده، نظر افراد در مورد حمایت ارائه شده را منعکس می کند و اندازۀ شبکه اجتماعی نیز به همۀ افراد شناختهشده بهوسیلۀ فرد یا بیمار برمیگردد. حمایت اجتماعی بر سلامتی فیزیکی، روانی، اجتماعی و اقتصادی اثرات مثبت داشته، باعث بهبودی کیفیت زندگی بیماران، ایجاد احساس خوب نسبت به زندگی، ارزیابی عمومی بهتر از زندگی و مقابله بهتر با بیماری می شود. روابط اجتماعی مثبت و حمایت، اثرات مثبتی روی سلامت فیزیکی و روانی بیماران دارد و باعث می شود علائم بیماری در آن ها از شدت کمتری برخوردار باشد. حمایت اجتماعی درک شده یک حیطۀ تسکیندهنده مهم برای نگرانیهای اقتصادی است. حمایت اجتماعی همچنین نقش مهمی در تسکین اثرات منفی بیماری بر بعد روانی بیماران دارد و باتجربه پریشانی کمتر، احساس کنترل بیشتر، بهبود اعتمادبهنفس، کاهش اثرات حوادث منفی روی زندگی و بهبود کیفیت زندگی همراه است. حمایت کافی از خانوادههای بیماران باعث بهبودی کیفیت زندگی اعضای خانواده و ارائه هر چه بهتر حمایت به بیماران و بهبود کیفیت زندگی آن ها می شود (حیدری و سلحشوریان، ۱۳۸۷ به نقل از جهانبخش و همکاران، ۱۳۹۲).
“