آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر مورد بررسی قرار میگیرد:
« اُحِلَّ لَکُم لیلَهَ الصِّیامِ الرَفَّثُ إلَی نِسَائِکُم هُنَّ لِباسُ لَّکُم و أَنتُم لِباسُ لَّهنَّ عَلِمَ…، در شبهای روزه، همخوابگی با زنانتان بر شما حلال گردیده است آنان برای شما لباسی هستند و شما برای آنان لباسی هستید، خدا میدانست که شما با خودتان ناراستی میکردید، پس توبه شما را پذیرفت و از شما در گذشت، پس اکنون در شبهای رمضان میتوانید با آنان همخوابگی کنید و آنچه را خدا برای شما مقرر داشته طلب کنید و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه (شب) بر شما نمودار شود» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، البقره/ ۱۸۷)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
هجویری با اشاره به این که نکاح بر مردان و زنان مباح بوده و فریضه است به این آیه استناد کرده است.
طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه آورده است که :
« هُنَ لباسُ لَکُم و أَنتُم لِباسُ لَهُنَ، آنان برای شما پوشش هستند وشما نیز برای آنان پوشش و هر دو مایه زینت و شکوه و سلامت بکدیگرند، به بیان دیگر آنان مایه آرامش شمایند و شما نیز مایه آرامش آنان، این تعبیر از دیدگاه برخی، بدان جهت است که مرد و زن به طور طبیعی در کنار هم به آرامش واقعی میرسند و پاره ای گفته اند این تعبیر به آن دلیل است که، هر کدام پوشاننده فراز و نشیبها و عیوب یکدیگرند و مایه زینت هم هستند» (طبرسی، ۱۳۷۹: ۶۷۰)
طبرسی در مجمع البیان شأن نزول آیه را این گونه ذکر کرده است که:
« روزی مردی به نام قیس به حضور پیامبر آمد و گفت : ای پیامبر خدا من همه ساعات روز را در بوستان خود مشغول تلاش بودم وقتی برای افطار به خانه رفتم، پیش از آنکه همسرم غذا را آماده کند خوابم برد، بعد از بیداری میدانستم که نمیتوانم غذا بخورم، اما در این شرایط روزه گرفتن برایم سخت و طاقت فرسا بود آیا در مواردی جز این راه دیگری جز خوردن روزه وجود دارد؟در این موقع عمر برخاست و گفت ای پیامبر خدا! من شب گذشته کنار همسرم خفتم و کاری که روزه را باطل میساخت از من سر زد و پس از آن دو، عده ای دیگر نیز سخنانی بیان کردند و در این هنگام بود که آیه شریفه فوق فرود آمد »(طبرسی، ۱۳۷۹: ۶۶۹-۶۶۸)
در آیه فوق با اشاره به حرمت، و قداست ازدواج و پرداختن به این نکته مهم که مرزهای قوانین الهی از طریق امر مقدس ازدواج به خوبی حفظ میشود و شکل میگیرد و فرد هیچ گاه به وادی گناه قدم نمیگذارد.
احادیث مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان میشود :
قوله علیه السلام : تَناکَحوا تُکَثُرروا، فاُنّی أُباهی بِکُم الأُمِمَ یومَ القِیامَهِ ولو بالسِّقط،نکاح کنید تا بسیار شوید که من روز قیامت به شما امتان مباهات کنم تا حدی که افکنده را هم به حساب گیرم. توضیح آنکه پیامبر در حدیث فوق به امر ازدواج و تولید نسل توصیه کرده، به دلیل اینکه همسر خوب محیط خانه را با محبت خویش برای اهل خانواده گرم میسازد، ازدواج سبب استواری بنیان خانواده، و استحکام پایه های آن و همچنین زمینه ساز رشد اجتماعی افراد و ضمانت کننده تداوم نسل بشر بوده، و ریشه بسیاری از بی بندباریها، و فسادهای اخلاقی را خشک میکند، زیرا در سایه ازدواج بخش عظیمی از شخصیت انسان شکل میگیرد و به فضایل اخلاقی مثل عفت، و پاکدامنی روی میآورد و در پی آن از موهبت های الهی هم بهره مند میشود.
قوله علیه السلام : انَّ اعظَمَ النِساءَ برکَهَ أَحسَنَهُنَّ وُ جوهاً و أرخَصُهُنَّ مُهوراً. مبارک ترین زنان آن است که رویش نیکوتر و مهرش کمتر باشد.
هجویری با اشاره به مضمون سخن پیامبر مبنی بر این که بهترین زنان آنهایی هستند که مهریه کمتری دارند به این حدیث اشاره کرده است.
نکته قابل توجه در حدیث مذکور این است که در صدر اسلام زنان مسلمان با مهریه کم که سنت خاندان پیامبر بوده ازدواج میکردند و آنها که با این زنان ازدواج میکردند، زیبایی را ملاک و اصل قرار نمیدادند. بلکه در ازدواج کسانی را به عنوان شریک زندگی خود قرار میدادند که در انجام امور واجب و ترک کارهای نهی شده از دیگران جلوتر بوده و همچنین از اصالت دادن به زیبایی ظاهری، ثروت، ومواردی از این قبیل خودداری میکردند چه بسیار زنانی که چهره ای زیبا و نیکو دارند ولی مهریه هایی آنچنانی نداشته، البته عکس قضیه این گونه است که بعضی زنان در جامعه امروزی با مهریه های سنگین، تن به ازدواج میدهند. در حدیث مذکور تأکید پیامبر بر مهریه سبک بوده تا سبب خوشبختی زن و مرد و سعادت خانواده هم تأمین شود تا آنها در زندگی خانوادگی مشترک به جایگاه اخلاق ومعنویت توجه بیشتری داشته باشند و جامعه ای سالم و سعادت بخش فراهم نمایند.
قال نبی (ع) تُنکَحُ النِساء علی اَربَعَهٍ : عَلی اَلمالِ، والحَسَبِ، والُحُسنِ، والدّینِ؛ فعلیکم بذات الدین، فانَهُ…، زنان برای چهارچیز به همسری برگزیده میشوند : مال، حسب، حسن و دین؛ بر شما باد دین را ترجیح دهید چرا که مرد پس از اسلام بهتر از زن مؤمنی که با دیدنش خوشحال شود نمییابد.
هجویری با اشاره به برتری دین داری بر مال و حسب و حسن به این حدیث استناد کرده است.
توضیح آنکه بهتر است انسان در ازدواج بهترین معیار و اصالت را دینداری بداند، چرا که تقوا وتدین بدون اصالت دادن به زیبایی های ظاهری و ثروت و قدرت و امثال آن، یکی از مهمترین شرایط همسر خوب میباشد، البته روشن است منظور این نیست که در انتخاب همسر به هیچ وجه نباید به زیبایی های ظاهری توجه داشت البته این پیامدهای سوئی خواهد داشت، بلکه هدف اصلی این است که اصالت رانباید به زیبایی های ظاهری داده و از زیبایی های معنوی وکمالات روحی غفلت ورزید.
قوله علیه السلام : ما ترکتُ بعدی فتنَهً عَلی الرِجالِ مِن النِساءِ، هیچ فتنه نگذاشتم پس از خود زیانکار تر بر مردان از زنان.
هجویری با اشاره به این که اصل نخستین فتنه که بر سر آدم مقدر شد توسط زنی صورت گرفت، و فتنه هابیل و قابیل هم این گونه بوده به این حدیث استناد کرده است.
از آنجا که زن از اولین کسانی بود که سبب گمراه کردن آدم (ع) شد، مانند حوا همسر آدم سبب طرد شدن وی از بهشت شد زیرا حرص زیادی داشت از همان درختی که پروردگار به آنها گفت نزدیک نشوید میوه خوردند و لذت ماندن در بهشت را از دست دادند، به همین دلیل است از زنان به فتنه تعبیر شده است. همه ماجراهای تاریخی همراه با نزاع، منشأ آن از زنی بوده است از آن جا که هجویری همه فتنه های دینی، و دنیایی را از زنان میداند لذا از زنان به فتنه تعبیر کرده در نتیجه بیشتر صوفیان هم به تجرد روی میآوردند.
پیغمبر (ص) : حُبِّبَ الی مِن دُنیا کُم ثَلاثٌ : الطَیبُ و النِّساءُ و جُعِلَت قُرَهَُ عَینی فی الصَلوهَ، سه چیز را از دنیای شما برای من دوست داشتنی کرده اند: بوی خوش، زنان، و روشنی چشم من در نماز نهاده شده است، توضیح آنکه در آداب معاشرت تمیزی بدن و لباس و خوشبو بودن از امتیازات انسان است و در روابط انسانی بسیار مؤثر است، ضمن این که در منابع دینی و سیرت پیشوایان توجه ویژه ای به استفاده از بوی خوش شده است عین القضات همدانی در تمهیدات آورده است که: (اگر نماز و طیب و نساء را محبوب او نکردندی، ذره ای در دنیا قرار نگرفتی، این محبت سه گانه رابند قالب او کردند تا شصت و اند سال زحمت خلق اختیار کرد و اگر نه، دنیا از کجا، او از کجا، و خلق از کجا و همت، حمد از کجا» (عین القضات همدانی، ۱۳۸۹: ۱۰۸-۱۰۷)
و از آنجا که این حدیث در باب تزویج ذکر شده لذا به اهمیت ازدواج با زنان و اینکه مردان در کنار آنان به آرامش میرسند به زیبایی اشاره شده است، زیرا پیامبر دوستی خداوند را بر همه محبوبان دیگر ترجیح میداد و اگر همسر خود را دوست میداشت این طور نبود که از دوستی خدا بگذرد و تأکید زیادی بر محبت خداوند داشته است.
لقوله علیه السلام : کُلُّ سَبَبٍ و نَسَبٍ ینقَطِعُ إلّا سَبَبی و نَسَبی، کنون مرا سبب هست بایدم تا نسب نیز با آن یار باشد« پیامبر (ص) فرمود : در روز قیامت هر سبب و نسبی که باشد منقطع گردد الا سبب و نسب من که منقرض و منقطع نشود» (اربلی، ۱۳۸۲: ۴۳)
هجویری با اشاره به این که عمربن الخطاب، وقتی از ام کلثوم خواستگاری کرد فقط برای اثبات نسل بود نه دفع شهوت به این حدیث استناد کرده است.
منظور از نسب، در حدیث فوق، عزیزان، و اهل بیت پیامبر (ص) هستند، خداوند در ازل آنها را نواخته و به لطف و احسان خود پرورده است و از فنا و زوال در امان اند و پیامبر در حدیث فوق به پایداری و اثبات نسل خود اشاره کرده است و دلیل اصلی با تقوایی، ایمان آنها بوده است، که هیچ گاه نسل پیامبر منقطع نمیشود « برادری که هرگز منقطع نشود قرابتی که بریده نگردد، نسبی که تا ابد بپیوندد همان است که در خبر میآید: کُلُ سَبَبٍ و نَسَب ینقَطِعُ یومَ اَلقِیامَهِ الّا سَبَبی وَنَسَبی، مراد به این نسب دین و تقوی است» (میبدی، ۱۳۸۳: ۳۲۷)
به دلیل اینکه اهل بیت پیامبر (ص) از نظر تقوا و عبادت در جایگاه و درجه بالایی قرار داشته و معیار ولایت مداری آنها پرهزیگاری بوده نسب آنها هرگز منقطع نخواهد شد.
لقوله علیه السلام : خَیرُ الناسِ فی آخِرِ الزَمانِ خَفیفُ الحاذَّ، بهترین مردم در آخرالزمان کسی است که متعلقاتش کم باشد، و نسبت به امور مادی دلبستگی نداشته باشد، هجویری با اشاره به این نکته که گروهی تخفیف و تجرید اختیار کرده اند و زن وفرزندی ندارند به این حدیث استناد کرده است.
آنها هنگام مرگ راحت تر از این دنیا میروند، و آگاه هستند بر اینکه در آن دنیا هیچ کس به داد انسان نمیرسد، مگر اعمال نیک، زیرا اگر کسی نسبت به امورات دنیای مادی بی اعتنا باشد سختیهای زندگی بر او سهل تر میشود.
افرادی از این قبیل پوشش آنها میانه روی، و روش آنها فروتنی بوده، اگر دنیا آنها را بخواهد با بلندی همت، تعلقی نسبت به دنیا و مافیهای آن نداشته، زیرا میدانند تعلقات مایه بلای جان آدمیاست و همان بهتر که با بی تعلقی از این دنیا رخت بر بندند.
۳-۳۹- اصطلاحات عرفانی
۳-۳۹-۱- وقت
« وقت آن بود که بنده بدان از ماضی ومستقبل فارغ شود؛ چنانکه واردی از حق به دل وی پیوند وسیروی رادر آن مجتمع گرداند، چنانکه اندر کشف آن نه از ماضی بادید آید و نه از مستقبل، پس اوقات موحد دو وقت باشد، یکی اندر حال فقد و دیگر اندر حال وجد یکی در محل وصال و دیگر در محل فراق واندر هر دو وقت او مقهور باشد؛ از آنچه در وصل، وصلش به حق بود و در فصل فصلش به حق و اختیار و اکتساب وی اندر میانه ثبات نیابد تاورا وصفی توان کرد و چون دست اختیار بنده از روزگار وی بریده گردد آنچه کند و بیند حق باشد» (هجویری، ۱۳۸۷: ۵۴۱- ۵۴۰)
«صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق | نیست فردا گفتن از شرط طریق |
ای رفیق طریق صوفی ابن الوقت است، یعنی زمان را تلف نمیکند، زیرا فردا گفتن شرط سلوک طریقت و طی منازل ومراتب معنوی نیست» (مولوی، ۱۳۸۵: ۹۷)
بامطالعه در سیره و زندگی معصومین (ع) متوجه میشویم از دیدگاه آنها بهترین اوقات خوش یک مسلمان، زمانی بوده که غرق در مناجات و راز و نیاز با پروردگار است، خاصه در ماه مبارک رمضان که بهترین اوقات خوش زندگی انسان در این ماه رقم میخورد. و بدترین اوقات، زندگی حضرت آدم (ع) که قدر آن را ندانست، زمانی بود که از فرمان شیطان اطاعت کرد و از بهشت سرشار از زیباییها رانده شد، و بهترین اوقات خوش زندگی پیامبر (ص) زمانی بود که به معراج رفت و همه زیباییها را مشاهده کرد. آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان میشود.
«حُرِمَت عَلیکُمُ المیتَهُ والدَّمُ و لَحمُ الخِنزیر وَمَا أُهِلِّ لِغَیر الله بِهِ وِ المُخَنِقَهُ…، و برای شما مؤمنان گوشت مردار و خون و خوک و آن ذبیحه ای را که به نام غیر خدا کشید همه حرام شد و نیز حرام است هر حیوانی که به خفه کردن یا به چوب زدن یا از بلندی افکندن یا به شاخ زدن به هم بمیرند و نیز نیم خورده درنده گان جز آن را که قبلاً تزکیه کرده باشید حرام است ونیز آن را که برای بتان میکشید و آن را که به تیرها قسمت میکنید که این کار فسق است امروز کافران از این که به دین شما دست برد بزنند و اختلالی رسانند طمع بریدند پس شما از آنان بیمناک نگشته و از من بترسید امروز دین شما را به حد کمال رساندیم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدیم، پس هرگاه کسی در ایام سختی از روی اضطرار نه به قصد گناه چیزی از آنچه حرام شده مرتکب شود حق بر اوسخت نگیرد که خدا بسیار بخشنده و مهربان است» (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، المائده/۳)
هجویری با اشاره به این که راه خدا بر سه قسم است اول مقام، دوم حال، و سوم تمکین، از اینرو اهل هر مقامی را حالی پدیدار میآید که کسب خلق از آن منقطع میشود به این آیه استناد کرده است.
طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه آورده است که :
« مراد از دین مجموع معارف و احکام تشریع شده است چیزی که هست امروز مطلبی بر آن معارف اضافه شده و مراد از «نعمت» هرچه باشد امر معنوی واحد است وکانه ناقص بوده یعنی اثری که باید نداشته، امروز آن نعمت ناقص تمام شد، و در نتیجه امروز آن معارف و احکام تأثیری که باید داشته باشند دارا شده است و نعمت برای هرچیز عبارت است از نوع چیزهایی که با طبع آن بسازد و طبع او آن چیز را پس نزند و موجودات جهان هرچند که از حیث اینکه در داخل نظام تدبیر قرار گرفته اند همه به هم مربوط و متصلند و بعضی که سازگار با بعضی دیگر نعمت آن بعضی به شمار میروند و در نتیجه اکثر یا همه آنها وقتی با یکدیگر مقایسه شوند نعمت خواهند بود» (طباطبایی، ۱۳۸۷: ۲۹۰-۲۸۹)
نگارنده بر این عقیده است که : در این آیه به امر امامت، و اکمال دین بر تمامی مسلمین و اینکه حضرت رسول (ص)، امام علی (ع) را به عنوان جانشین خود منصوب کرد آن گاه مقام تمکین ایشان پدیدار آمد و ولایت علی (ع) را بر موجودات هدیه بخشید و در روز غدیر هنگام دعا از خدا خواست که کسانی با علی (ع) دشمن هستند خوار و ذلیل شوند و دوستداران علی به عزت وسربلندی برسند اشاره شده است.
« إنّی انارَبُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ إِنَکَ بالوادِ المُقَدَسِ طُوی، من پروردگار توام تونعلین از خود دور کن که اکنون در وادی مقدس قدم نهاده ای»(قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، الطه/۱۲)
«روایت شده که منظور از آیه فَاخلَع نَعلَیکَ این بوده که صفوراء را به پدرش شعیب برگردان، پس موسی (ع) برگشت و صفوراء را برگردانید و خود آن حضرت بعد از چند سال غائب بودن به سوی مصر خارج شد و انتظار شعیبان بعد از آنکه یک بار موسی رادیده بودند به طول انجامید بعد از آن شیعیان نزد فیقه و عالم خود آمدند و تقاضا کردند که با آنها در مکانی بیاید و آنها را درباره موسی خبری دهد پس آن عالم با آنها به صحرا رفت و برای آنها صحبت کرد» (مسعودی، ۱۳۶۲: ۸۸)
هجویری با اشاره به مقام حضرت موسی، و طی منازل، و گذاشتن مقامات و به محل تمکین و مقام اعلی رسیدن به این استناد کرده است.
دلیل این که خدا از موسی خواست کفش خود را درآورد فرود آمدن وی در سرزمین مقدس طوی بود، زیرا نور الهی بر آن پرتو افکنده، و تکلیف رسالت را بر عهده موسی گذاشته بود لذا میبایست با نهایت ادب و احترام و فروتنی کفش خود را که نشانه اسباب تلوین بود از پای در آورد.
در این آیه به صورت کنایه به برکات معنوی سرزمین طوی اشاره شده، یک نمونه از آن همان وحی به موسی (ع) بوده که سبب میشد موسی به یقین برسد و هرگونه شبهه ای را برطرف کند.
« وَالقِ عَصاکَ فَلَمّارَء اها تَهتَزُ کَأنهاجانُ وَلَّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِب یموسَی لاتَخَفْ إِنِی لایخافُ لَدَی المُرسَلُونَ، و تو عصای خود و (خودیت) بیفکن (چون عصا افکند ناگاه موسی بر آن نگریست به جنبش و هیجان درآمد چنانکه اژدهایی مهیب گردید و موسی رو به فرار نهاد و ای موسی مترس که پیغمبران در حضور من هرگز نمیترسند»(قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، النمل/۱۰)
هجویری با اشاره به این که مقامات منازل راه و تمکین راه و تمکین، قرار پیشگاه است به این آیه استناد کرده است.
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر ذیل آیه آورده است که:
« هر پیامبری که ادعای نبوت میکند، برای اثبات ادعای خود به معجزه نیاز دارد تا مردم بتوانند مدعیان دروغین را از پیامبران راستین تشخیص دهند البته وجود معجزه علاوه بر آنکه سند نبوت پیامبران است، سبب قوت قلب و استقامت روحی آنان نیز میشود، معجزه امری خارق عادت است که با تکیه بر نیروی ماورای بشری انجام میشود و جریان عادی طبیعت را در مینوردد و معجزه امری بدون علت یا محال واقعی نیست ولی علت آن مافوق علل طبیعی است و از علم و قدرت خدا حکایت میکند» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۳۹)
نکات قابل فهم از آیه فوق این است که : خداوند کریم به پیامبران معجزه هایی عطا کرده است تا وقتی میخواهند در میان مردم به ترویج و تبلیغ احکام اسلامی بپردازند، و ثابت کنند که پیامبر خدا هستند، و ادعاهای آنان مبنی بر اینکه از طرف خداوند آمده اند بر اساس دلیل و منطق باشد، لذا معجزه حضرت موسی که در آیه فوق به تصویر کشیده شده نشان دهنده مقام تمکین موسی(ع) است زیرا اندیشه ماسوی الله را از دل سترده بود.