چو یار ناز نماید شما نیاز کنید»۱۸
از غزل سرای سخن پارسی حافظ می اندازد که باید گفت این ابیات شفیعی را می توان تفسیری از آن دو بیت انگاشت. بسیاری از عاشقانه های سرشک در مضمونی این چنینی می گویند که:
در این زمانه عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقهی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
و این گونه عشق را برای خویش تعریف می کند مضامین عاشقانه های سرشک به طبیعت باز می گردد و عناصر طبیعی و بسیار کم به انسان؛ اگرچه حسامیزی های او مدلول انگاره های انسانی است اما اشارات مستقیم انسانی در آن وجود ندارد به چند غزل از سرشک توجه کنیم.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حتی به روزگاران
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران / بیداری ستاره، در چشم جویباران
آیینهی نگاهت پیوند صبح و ساحل / لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
باز آ که در هوایت خاموشی جنونم / فریادها بر انگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز / کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی:« به روزگاران مهری نشسته» گفتم: / « بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران»
بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز / زین عاشق پشیمان، سر خیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند / دیوار زندگی را زین گونه یادگاران؛
وین نغمهی محبت، بعد از من و تو ماند / تا در زمانه باقی است آواز باد و باران
( آیینه ای برای صداها، مثل درخت در شب باران، حتی به روزگاران، صفحه ۳۶۵ )
تشبیه محبوب به برگ و مهربان تر دیدن او از برگ هنگامی که باران بر رویش بوسه می زند، برخورد قطرات باران با برگ را تعبیر به بوسه زدن و انعکاس ستارگان در جویبار را تعبیر به ” بیداری در چشم جویباران ” کردن، تشبیه ” نگاه محبوب ” به آینه در برقرار کردن پیوند میان صبح و ساحل که خود ” صبح ” استعاره از چشم و” ساحل ” استعاره از پلک هاست و تشبیه ” لبخند ” به ” صبح ” در درخشش و توجه به این نکته که ستاره بارانی برای لبخند می تواند نمایان شدن دندآن ها و درخشیدن آن ها باشد؛ تصاویر موجود در دو بیت نخست این غزل است. تمنای باز آمدن معشوق که در هوای این باز آمدن جنون خاموش را به فریاد آورد؛ آن گونه که ” از سنگ کوهساران” ،"فریادها” بر می انگیزد.
تشبیه معشوق به جویبار در جاری بودن و تشبیه خود شاعر وجود خویش را به برگ که ایجاد سایه می کند، طلب عدم گریز از زیر سایه، مگر فرصتی را که دیگران از دست داده اند گریبان گیر او نگردد و به خیل بی شماران در نیاید بخشی از تصاویر است؛ گفت و شنود در بیت:
گفتی:« به روزگاران مهری نشسته» گفتم:
« بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران»
که تضمین است از این بیت سعدی که فرمود:
« سعدی به روزگاران، مهری نشسته در دل
بیرون نمی توان کرد، الا به روزگاران »۱۹
تشبیه زندگی به دیواری که بر آن یادگاری نقش می کنند و بیت آخر که یادآور یک بیت حافظ است، گویا مضمون از حافظ گرفته شده باشد و به سیاق قلم شفیعی در آمده باشد.
سرشک می سراید:
وین نغمهی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
و خواجهی اهل راز می فرماید:
« از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند »۲۰
سرشک درعاشقانهی دیگر خود با عنوان « زمزمه۱ » فراق را تصویر می کند اما مخاطب در هیچ جای این غزل واژهی” فراق ” را نمی تواند دید بلکه به عکس واژه ” وصال ” دیده می شود و این می رساند که شاعر به امید وصال در خصوص فراق قلم فرسایی نموده است.
زمزمه ۱
هرچند امیدی به وصال تو ندارم / یک لحظه ر هایی ز خیال تو ندارم
ای چشمهی روشن منم آن سایه که نقشی / در آینهی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسم ای چشم سخنگوی / جز عشق جوابی به سوال تو ندارم
ای قُمری هم نغمه دراین باغ، پناهی / جز سایهی مهر پر و بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان / با این همه راهی به وصال تو ندارم
( آیینه ای برای صداها، مثل درخت در شب باران، زمزمه۱، صفحه ۳۶۷ )
تشبیه معشوق به ” چشمه ” در روشنی و پاکی، تشبیه خود شاعر به ” سایه” در تیرگی و بی نقشی تشبیه ” چشم محبوب ” به ” آینه ” در زلالی و پاکی، حسامیزی در ترکیب ” چشم سخن گو ” که کنایه از غمازی چشم است. همچنین تشبیه ” یار ” به ” قمری ” در نغمه سرایی. اذعان به تلاش در راه رسیدن به یار و اظهارعدم توفیق در وصال علی رغم تلاش؛ تصاویر ساخته شدهی شفیعی دراین غزل است، نکتهی قابل ملاحظهی این غزل آن گونه که پیش تر نیز اشاره کردیم علی رغم شکایت از فراق عدم استفاده از الفاظ منفی و نگاه غم آلود از سوی شاعر است به عکس روح امیدوار شاعر و به تلویح سخن گفتن او از فراق درون مایهی غزل را معنایی خاص بخشیده است ما در ابیات سیمین شکایت از فراق را بررسیدیم و در آنجا الفاظ منفی و افکار منفی مشاهده کردیم چه این که سرودهی زنانه سیمین مبین احساس اوست و در بیان احساس مستقیم از واژهی مرتبط با آن بهره برده است که این خصوصیت در این غزل سرشک قابل مشاهده نیست.
از این دست است دیگر اشعار سرشک در « زمزمه۲» و « زمزمه۳» از مجموعهی « آیینه ای برای صداها » در دفتر « مثل درخت در شب باران». شفیعی کدکنی در شعری با عنوان « قصیده در ستایش عشق» به تعریف عشق از نوعی دیگر می پردازد.
قصیده در ستایش عشق
عشق یک واژه نیست، یک معناست / نردبانی به عالم بالاست
مرگ، با زندگی، گره چون خرد / عشق، در عمق آینه پیداست
هنر مردن است آیا عشق / که چنین جادُوانه و زیباست؟
مردن و باز زیستن در مرگ / راستی را که حالتی والاست!
واژه ای مبهم است و بی معنی / لیک تنها تجلـّی معناست
ورطه ای جاودانه، بهر سقوط، / که سقوطش عروج بر بالاست
ساختن ایزدی ز همچو خودی / جاودان کردن هوا و هباست
عشق، آغاز می شود با تن / به کجا می رسد؟ خدا داناست!