¨ موجودات و پدیده های اساطیری
____________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بینآنها
شخصیتهای این قصه یک اصفهانی و یک شهمیرزادی هستند. این قصه، ترسیم طنزآمیز خصوصیات و ویژگیهای مردم دو شهر است. علاوه بر آن به وجود دزدی و راهزنی در جامعه نیز اشاره دارد.
¨ آداب و رسوم
_________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت وثروت
_____________
■ عناصر روانشناسی
____________
■ باورهای عامیانه و خرافی
___________
■ سایر عناصر
__________
۳-۶۰- افراد سادهلوح
* خلاصهی قصه
زن و شوهری بودند که دو پسر و دو دختر داشتند. پسر کوچک آنها قباد نام داشت. قباد به تازگی ازدواج کردهبود. روزی یک کاسهی چینی از دست زن قباد افتاد و شکست. در همین موقع بزشان شروع به صدا دادن کرد. زن قباد که سادهلوح بود، پنداشت بز فهمیده و میخواهد همه را خبر کند. به همین دلیل هرچه زیورآلات داشت، به عنوان حقالسکوت به بز آویزان کرد. از قضا بز ساکت شد. وقتی مادر قباد آمد و بز را دید علت را پرسید. زن قباد هم ماجرا را نقل کرد. مادر هم به بز سفارش کرد که به کسی نگوید و لباسهای خود را آورد و تن بز کرد. پدر قباد هم کفشهای چرمی خود را پای بز کرد. برادر قباد هم پس از شنیدن ماجرا دستارش را روی سر بز گذاشت تا بز به قباد حرفی نزد. وقتی قباد آمد، بز شروع کرد به مع مع کردن. مادر قباد گریهکنان گفت که حرف بز را باور نکن. وقتی قباد ماجرا را فهمید از سادهلوحی اعضای خانوادهاش عصبانی شد و از آن خانه رفت تا در شهر دیگری زندگی کند. قباد شهر به شهر گشت؛ اما متوجه شد که سادهلوحی و حماقت مردم آن شهرها بیش از خانوادهاش است و خانوادهاش از آن مردم احمق بهتر هستند، به همین دلیل نزد خانوادهاش بازگشت و سالها به خوشی با هم زندگی کردند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
__________
¨ کنشهای اساطیری
__________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
_____________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه، روایتی از سادهلوحی و حماقت افراد جامعه است که رگه هایی از طنز نیز در آن دیده میشود. قصههایی که حماقت مردم را نشان میدهند، به نوعی ضعف تفکر، رکود اندیشه و در خودماندگی مردم را به تصویر میکشد.
تفکر سیاه و سفید (یا آن- یا این) در نازلترین حد و به اغراقآمیزترین شکل ممکن در این قصه نمود یافتهاست. تفکر بیانعطافی که هرگونه ظرفیت خود را برای تطبیق با شرایط تازه کاملاً از دست دادهاست. روشن است که در زندگی واقعی انعطافناپذیری تفکر یا کلیشهای شدن آن چنین آشکارا رخ نمینماید و حدود معمول آن، آنقدر پوشیده و در زندگی جاری میگردد که ممکن است به جز بر ذهن نقاد فرهیخته بر کسی آشکار نگردد؛ اما بزرگنمایی آن در چنین رخدادی تکانهای پر قدرت بر حواس و ادراک کودک (مخاطب) خواهد بود که حافظهی او را برای مدتها نسبت به این ویژگی نکوهیده فعال نگه میدارد» (خسرونژاد، ۱۳۸۳: ۱۷۵-۱۷۶).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
¨ آداب و رسوم
_________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
______________
■ عناصر روانشناسی
___________
■ باورهای عامیانه وخرافی
از باورهایی که در میان مردم رواج دارد و در این قصه هم نمونهای از آن به چشم میخورد، باورهایی است که پیرامون تازه عروس و کارهای او شکل گرفته، در این قصه چنین آمده که اگر تازه عروس در ماه اول ازدواجش ظرفی را بشکند، شوهرش او را دوست نخواهد داشت. البته نگارنده نمونهای برای این باور در منابع مورد بررسی نیافت؛ اما شبیه به این اعتقاد در مورد شکستن آینه عروسی وجود دارد. «اگر عروس یا داماد آیینهی بخت را که روز عروسی از طرف پدر عروس فرستاده شده بشکند، این عمل بداغور تلقی میگردد و به فال بسیار بد گرفته میشود» (ماسه، ۲۵۳۵«۱۳۵۵»: ۱۱۱)
■ سایر عناصر
___________
۳-۶۱- افسانه
* خلاصهی قصه
خواهر و برادری بودند به نام شکرحوا و سبزهقبا که با یکدیگر زندگی میکردند. روزی به علت فقر و بیمسکنی هر دو به کوه رفتند و درغاری سکنی گزیدند. سبزهقبا هر روز به شکار میرفت. در ته غار خرسی بود که با دختر دوست شدهبود. روزی سبزهقبا به شهر رفت و شکرحوا که از خرس باردار بود، پسری زایید و بچه را سر راه برادر گذاشت. سبزهقبا بچه را به غار آورد و او را بزرگ کردند. روزی خرس از شکرحوا خواست تا برادرش را بکشد. آنها با یکدیگر تصمیم گرفتند که غذای برادر را مسموم کنند. بچه که اسمش زنگلیپر بود. حرفهای آنها را شنید و به سبزهقبا اطلاع داد. سبزهقبا از آن غذا نخورد. روزی سبزهقبا به شکار رفت. خرس هم به دنبال او راه افتاد، زنگلیپر که از نقشهی خرس اطلاع داشت، خرس را به داییاش نشان داد. سبزهقبا با تیر خرس را زد و زنگلیپر هم سر خرس را از تن جدا کرد. مادر زنگلیپر تا سر خرس را دید، رنگش پرید. سبزهقبا وقتی متوجه رابطه خواهرش با خرس شد، او را نیز کشت و از آن پس سبزهقبا و زنگلیپر با هم زندگی کردند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
__________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-غار
(رجوع شود به قصهی۴۴)
-کوه
(رجوع شود به قصه۳۱)
-خرس
(رجوع شود به قصهی۱۳)
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه، قصهی خواهر و برادری فقیر است که از شدت فقر به کوه پناه میبرند. برادر از راه شکار امرار معاش میکند. خواهر با خرسی رابطه زناشویی دارد که حاصل این رابطه پسری به نام زنگلیپر است. زنگلیپر در این قصه، نقشی شبیه به آلتین توپ در قصهی ۳۱دارد. زنگلیپر داییاش را از خطر میرهاند و به او کمک میکند تا خرس را از بین ببرد و حتی از مرگ مادرش نیز اظهار ناراحتی نمیکند. در این قصهها تعصب و غیرت نسبت به ارتباط زن با مردی که معمولا خرس یا دیو است، دیده میشود. این امر نشان از روحیهی مردسالار در جامعه و سزای خیانتکار، کشتهشدن است.